برشهایی از زندگانی پیامبر گرامی اسلام، از آغاز تا پرواز
کتاب چهرۀ تو قبلۀ هر شاعر است، نوشتۀ کمال السید، نویسندۀ معاصر دنیای عرب است که او را به نوشتههای ادبیاش دربارۀ اهلبیت(ع) میشناسند. در این کتاب فصلهایی از حیات آن وجودِ عظیمالشأن را به پاکیزگی تصویر کرده است؛ از تولد تا پرواز. از شیرینیهای کودکی تا سختیهای دوران رسالت. حادثههای کمتر شنیدهشده از پیامبر(ص)؛ دشمنیِ یهود و جنگهای مهم تاریخ حیات پیامبر اسلام با کفار.
گزیدۀ متن کتاب چهره تو، قبلهی هر شاعر است
عروس که باردار بود، از شنیدن خبر درگذشت ناگهانی همسرش در حیرت فرومیرود، همانگونه که عبدالمطلب و مکیان ناباورانه خبر تلخ را میپذیرند. از عبدالله پنج شتر به میراث مانده است و گلۀ کوچکی از گوسفند و کنیزی به نام «امّایمن». ماهها میگذرد و لحظۀ زایمان فرامیرسد تا نوۀ عبدالمطلب چشم به این جهان بگشاید. سرور مکیان در خدمت کعبه بود که بدو خبر دادند؛ خبری که چشمههای محبت را در دلش جوشانید. پیرمرد نوه را در آغوش گرفت و فریاد زد: «او را محمد نامیدم.» این نام شگفت در خانۀ مکیان سفر کرد. نامی زیبا، باحلاوت، همانند نغمهای رؤیایی. برخی پرسیدند: «چرا عبدالمطلب نام پدران و نیاکانش را بر او ننهاد؟ چرا محمد؟»
و پیرمرد زمزمه کرد: «تا در آسمان و زمین ستایش شود!» و اینسان، تولد محمد با «عامالفیل» پیوند خورد. طوفان زمستان عقب نشست و «بهار» در فصل بهار متولد شد.
جهت تهیه کتاب چهرۀ تو، قبله هر شاعر است و سایر آثار نویسنده کلیک کنید.
برشهایی از زندگانی آیتالله سیدشهابالدین مرعشی نجفی برش از کتاب«شهاب دین» برای تهیه کتاب شهاب دین و سایر آثار نویسنده، کلیک کنید.
نویسنده سعی دارد با قلمی ساده و به دور از تکلف، وقایع مهم زندگی آیتالله مرعشی را در قالب داستان به تصویر بکشد. این کتاب روایتی داستانی از زندگی این مرد بزرگ است؛ از سفرهایی که به کربلا، نجف، سامرا، تبریز و تهران و قم داشته است تا تشرفاتش به محضر امام زمان(عج).
زمستان شده بود؛ کنار آبگیری در اطراف نجف نشسته بود. قیلوقال پرندگان مهاجر، سرمای هوا را از یادش میبرد. آمده بود پی جمع کردن چوب برای سوزاندن. غیر از شاخههای خشکیدۀ نخل چیزی پیدا نکرد. میدانست سوزاندن آنها گرما ندارد. حاصل سوزاندن شاخههای نخل فقط دود است. چند روز بود سرما تحملناپذیر شده بود و در حجره نه نفتی داشت و نه زغالی. دستخالی از کنار آبگیر برگشت. سر راه به وادیالسلام رفت و بر مزار پدر و مادر فاتحه خواند و از آنها خواست گشایشی در کارش ایجاد کنند. وارد بازار شدند. زنان عرب که از روستاها و بادیه های اطراف نجف می آمدند، نان و کره و سرشیر را در سبدهای حصیری روی سرشان گذاشته بودند. بساط فروش شان را در کنار دکان ها پهن می کردند. هر چند دقیقه یک بار آشنایی شمس الدین را می دید و دست بر سینه سلام می داد. شهاب الدین پشت سر پدرش راه می رفت و به نغمه بلبل ها و کوکوی فاخته ها گوش می داد. بی بی گفته بود پرنده ها ذکر می گویند. شهاب در پی کشف ذکر پرنده ها بود.
راهکارهای تربیتی نوجوان ترازاول انقلاب اسلامی بر اساس هندسۀ فکری امام خامنهای برای تهیه کتاب «بچههای آسمان» و سایر آثار نویسنده کلیک کنید.
کتاب بچههای آسمان، نوشتۀ مرتضی شاهسون، دربارۀ راهکارهای تربیتی نوجوان انقلابی است. کتاب حاضر روایاتی است از حضور قاسمهای خمینی کبیر، بزرگمردانی که به جایی رسیدند که رهبرشان آنان را رهبر نامید. حکایتی است از نبرد و حماسهآفرینی نوجوانانی که هنوز طعم تکلیف را نچشیده بودند، ولی به بهترین نحو تکلیف خود را ادا کردند و تکلیف و بلوغشان در عرصه و مکتب ادای تکلیف جهادی با خون امضا شد. این مجموعه، بهشرح ذیل، برخی روشهای کاربردی را توضیح میدهد و راهکارهای مواجهۀ مربیان و مبلغان با مخاطبان نوجوان را در 9 فصل معرفی میکند. هر فصل شامل چهار بخش است: الف) اشاره: آیات و روایات مرتبط با موضوع فصل؛ ب) مستندات بحث از منظر مقام معظم رهبری؛ ج) خاطرات شهدای دانشآموز: شامل خاطراتی از دوران نوجوانی شهدا و دانشآموزان شهید؛ د) نکات کاربردی: شامل مطالب متناسب با گروه سنی دانشآموزان و دغدغههای این دورۀ سنی؛ و روشها.
گزیدۀ متن کتاب بچههای آسمان
ای پسر جندب، خداوند فرموده نماز کسی را میپذیرم که در پیشگاه عظمت من خشوع کند و خویش را از شهوات بهخاطر من بازدارد و روزش را با یاد من سر کند و بر مخلوقات من تکبر نورزد و گرسنگان را سیر کند و برهنگان را بپوشاند و بر گرفتاران لطف کند و آوارگان را پناه دهد. برای چنین آدمی، نوری در تاریکیها قرار میدهم.
مجموعۀ آموزشهای تخصصی درمورد تبلیغ دینی و جریانسازی فرهنگی
کتاب کار فرهنگی باید جریانساز باشد، نوشتۀ محمدباقر نادم، دربارۀ مجموعۀ آموزشهای تخصصی درمورد تبلیغ دینی و جریانسازی فرهنگی است. نویسنده با استفاده از تجربۀ سالها تبلیغ دینی و آموختههای دورۀ تخصصی تبلیغ و درنهایت تأمل و نظامدهی به آنها، به ارائۀ مباحث موردنیاز پیرامون جریانسازی فرهنگی، راهبردها و روشهای پایداری فعالیتهای فرهنگی-تبلیغی در این اثر نموده است. در حوزۀ تبلیغ و ترویج دین، کتب و مقالات و تجربیات مختلف و بسیاری موجود است؛ اما بیشتر ناظر به اصل مسئلۀ تبلیغ، روشها و آداب، یا حتی محتوای دستهبندیشدۀ مباحث تبلیغی است. نگارنده در جستوجوی خود در منابع و مراکز عرضه، اساساً دربارۀ «جریانسازی تبلیغ دینی» مجموعهای نیافت. ازاینرو، بر آن شد تا با استفاده از تجربۀ سالهای تبلیغ دینی و آموختههای دورۀ تخصصی تبلیغ و سپس تأمل و نظامدهی آنها، مباحث موردنیازی را در این حوزه ارائه نماید.
گزیدۀ کتاب کار فرهنگی باید جرسان ساز باشد
اصولاً یکی از مهمترین خصوصیتهای قرآن کریم، حضور در همۀ اعصار و زمانهاست؛ کتابی که هیچگاه نه کهنه شده است و نه اسیر زمان. مهمترین شاخصه در جریانسازی که اساساً هدف اصلی جریان فرهنگی است، حضور در زمانهای متفاوت و تداوم آن است. هر فعالیت فرهنگی برای بقا و دوام باید خود را در همۀ زمانها عرضه کند و منحصر به فرصت خاصی نباشد. تناسب با مخاطب، تنوع محتوا و روش و بلاغت، هنگامی تبدیل به جریانی فرهنگی میشود که تداوم داشته باشد. دوام کار فرهنگی بزرگترین عامل تضمینکنندۀ تأثیر و ماندگاری پیام است. اگر قرار است همچون رودخانه، همۀ آنچه را که در مسیر است همراه کنیم، باید خروشان باشیم و بیامان. رودخانهای که فصلی است، آبرفتها را در نیمۀ راه رها میکند؛ یعنی وقتی جریان دارد، مؤثر است و وقتی از جریان میافتد، دیگر مرداب است نه رودخانه.
برای تهیه کتاب کار فرهنگی باید جریان ساز باشد و سایر آثار نویسنده، کلیک کنید.
روایت نیروهای عملیاتی و اطلاعاتی اسرائیل از شصت سال ترورهای موساد برای تهیه کتاب «تو زودتر بکش3» و سایر آثار نویسنده کلیک کنید.
کتاب تو زودتر بکش 3 روایتی «اسرائیلی» از پیشزمینهها و روند تشکیل سازمانهای اطلاعاتی این رژیم است و در این بین بیش از هرچیز بر ترورهای صورت گرفته از سوی این دستگاهها (یا به تعبیر خود کتاب، قتلهای هدفمند» آنهامرکز دارد. برگمن، برای به دست آوردن تصویری از سیر و عملکرد این دستگاهها، هزاران سند (که برخی از آنها، محرمانه بوده و به صورت غیرقانونی در اختیار او قرار گرفته) و تعداد بیشماری کتاب و مقاله را بررسی کرده است. اما اهمیت بیشتر این کتاب، به صدها مصاحبهٔ اختصاصی نویسنده با کسانی برمیگردد که خود به صورت مستقیم در این سازمانها (یا در وقایع مورد اشاره در کتاب) حضور داشتهاند و رتبهٔ سازمانی یا عملیاتی برخی از آنها نیز در بالاترین سطح بوده و همین، اطلاعات آنها را به معنای دقیق کلمه «دست اول» کرده است. نویسندهٔ کتاب و تکتک راویانش، از صمیم قلب به حقانیت اسرائیل و ضرورت استمرار حیاتش ایمان دارند (و برخی از آنها، برای این باورشان دست به قتلهای متعدد، آدمربایی، شکنجه و ... هم زده و بیپروا و بدون خجالت، آنها را در همین کتاب بازگو هم نمودهاند) ولی با تمام اینها، آنچه در کتاب آمده ضرورتا به نفع اسرائیل نیست. شاید خود نویسنده نظری جز این داشته و گمان میکرده با این کار، مسیر «اصلاح» دستگاههای اطلاعاتیشان را نمایان میکند، ولی نمیدانسته که اقدام او، چطور از وحشیگری و «خونسردی در جنایت» و «بیپروایی در آدمکشی» صهیونیستها (در طول تاریخشان) پرده برداشته و چقدر هم این پردهبرداری را (به صورت ناخواسته) متقن و مستدل انجام داده است!
گزیده ای از کتاب تو زودتر بکش3
در زمانی که بسیاری از دارایی های دفاعی و اطلاعاتی اسرائیل گرفتار باتلاق خونین لبنان بود، همچنان تهدیدهای وجودی برای کشور کوچک اسرائیل، ذهن موساد را به خود مشغول می کرد. در راس این تهدیدهای وجودی، عراق قرار داشت: کشوری که یک سلاخ بدون تعادل روانی با جاه طلبی دیرینه ای برای اینکه صلاح الدین [ایوبی] دوم شود [و بار دیگر با بیرون کردن کفار، قدس را مانند صلاح الدین آزاد کند] بر آن حکومت می کرد. یکی از سناریوهای کابوس وار برای IDF این بود که یک ارتش بزرگ از عراق به اردنی ها بپیوندد و به این ترتیب یک جبهه تهدیدکننده [ترسناک] برای اسرائیل درست کند. نیروهای اسرائیلی از دهه 1960 (از همان زمان که اقلیت تحت ستم کرد علیه رژیم بغداد سر به شورش برداشتند) به صورت مخفیانه در عراق فعالیت می کردند. اسرائیل سلاح در اختیار کردها می گذاشت و سربازان IDF و نیروهای موساد رزمنده های کرد را در زمینه جنگ چریکی آموزش می دادند. به گفته مئیر عامیت رئیس وقت موساد، ایده [اسرائیل برای این کمک ها] آن بود که «خاورمیانه ای بسازه که در اون، ما قادر باشیم به صورت همزمان توی چند جبهه علیه دشمنامون وارد عمل بشیم.» اگر بخواهیم ساده تر بگوییم، عراق علنا دشمن اسرائیل بود و کردها دشمن بغداد بودند، و دشمن دشمن من هم دوست من محسوب می شود. در همان زمان، چنین هم پیمانی هایی (به عنوان نمونه با شاه ایران و هایله سلاسی امپراطور اتیوپی، دو کشور هم مرز با همسایگان عرب و متخاصم اسرائیل) به موساد این اجازه را می داد که پست های شنود و دیگر دارایی های اطلاعاتی را به جای برپا کردن در داخل کشورهای متخاصم، داخل این کشورها [که با اسرائیل هم پیمان ولی با آن کشورهای عرب، همسایه بودند] برپا کنند. مستشاران اسرائیلی، که در بین آنها ناتان روتبرگ، کارشناس متخصص مواد منفجره، هم حضور داشت، از سال 1969 به بعد [که به عراق رفتند، در آنجا] درباره کسی که کردها به او می گفتند «سلاخ بغداد» چیزهایی می شنیدند.
روایتهایی واقعی از ایرانیهایی که به کشور خود خیانت کردند برشی از کتاب جاسوس بازی 2 برای تهیه کتاب «جاسوس بازی 2» و سایر آثار نویسنده کلیک کنید.
مجموعۀ «جاسوسبازی» داستان افرادی را میگوید که به وطن خود خیانت کردند. در این کتاب با زندگی، عملیات، خیانت و سرنوشت شوم کسانی آشنا خواهید شد که به هر دلیل و انگیزهای به ملت، کشور و خانوادۀ خود خیانت کردند تا بتوانند به دشمنان خدمت کنند.
آدولف هیلتر رهبر نازی که با ایجاد جنگ دوم جهانی ,عالم را در کشتار و خیانت فرو برد, می گوید: برای جنگیدن 10 گلوله لازم است؛ 9 گلوله برای خائنین و فقط 1 گلوله برای دشمن. بعضیها فکر میکنند اگر؛ * کسی دکتر یا مهندس شد، مخصوصاً که مدرکش را از خارج گرفته باشد؛ * کسی کارگردان یا هنرپیشه است و از جشنوارههای خارجی کلی جایزه گرفته است؛ * کسی فوتبالیست است، دهها گُل ملّیزده، لژیونر شده و در گرانترین تیمهای خارجی بازی میکند؛ * کسی در ردۀ بالای سیاستمداران کشور قرار دارد؛ * کسی سالها در جبهه بوده و حتی تیر و ترکش هم بر بدنش جای دارد؛ * کسی صدها سرود و نوحه و شعر در وصف وطن سروده، خوانده و برنامه اجرا کرده است؛ هر کاری بکند، از روی فهم، شعور، علم و عقل است و اگر جانش را بدهد، در هر زمان، هر حال، هر مکان و برای هر چیز، فدایی وطن است! اما در واقعاین گونه نیست! * سرلشکر شاهنشاهی، احمد مُقرّبی، بهجرم 20 سال جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی (روسیۀ فعلی) اعدام شد. * پاسدار عباس زریباف، از مسئولان ردهبالای اطلاعات سپاه، به منافقین پیوست و کلی اطلاعات به رجوی داد. مرداد1367 در عملیات مرصاد، هنگام حمله به خاک ایران، دوشادوش لشکریان صدام کشته شد و آرزوی فتح ایران را به گور برد. * دریادار قهرمان ملکزاده، از فرماندهان ارشد نیروی دریایی ارتش در زمان جنگ، بهجرم جاسوسی برای سازمان اطلاعات آمریکا، اعدام شد. * ناخدا بهرام افضلی، فرمانده نیروی دریایی ارتش، بهجرم دادن اطلاعات نظامی ایران در زمان جنگ به شوروی، اعدام شد. * سرهنگ بیژن کبیری و سرهنگ هوشنگ عطاریان، از فرماندهان ارتش در جنگ که برای خودشان افتخاراتی هم داشتند، بهجرم دادن اطلاعات نظامی ایران به شوروی و از آن طریق به عراق، اعدام شدند. * سیدمحمود موسوی مجد در نیروی قدس سپاه نفوذ کرد، چندین سال در کنار مدافعان حرم در خطوط نبرد حضور داشت و تا پای مرگ هم رفت، بهجرم جاسوسی برای دشمن صهیونیستی دستگیر و اعدام شد. * علیاکبر محمدی خلبان ویژۀ شخصیتهای کشور، با شعار «جانم فدای ایران»، هواپیمای ایرانی را دزدید و به صدام حسین تحویل داد و از او شیرینی گرفت. در آلمان جانش را فدای صدام کرد. * مسعود کشمیری با شعار «جانم فدای ایران»، محمدعلی رجایی (رئیسجمهور) و محمدجواد باهنر (نخستوزیر) را مظلومانه کشت. * محمدرضا کلاهی با تصور اینکه برای ایران دارد جان میکند، 73 نفر را در انفجار حزب جمهوری اسلامی کشت و 30 سال بعد در هلند، جانش فدای مسعود رجوی شد. * اسفند1367، دیدهبانهای مجاهدین خلق، در راه وطن(! ) نشانی و اطلاعات «پناهگاه شیرین» در کرمانشاه را به عراق دادند، صدام با موشک آنجا را زد و دهها زن و بچۀ ایرانی تکهتکه شدند. * هفدههزار نفر مردم کوچه و بازار در همۀ شهرهای ایران، بهدست منافقین ترور شدند، برای اینکه وطن آزاد شود و به دست صدام و آمریکا بیفتد! * صدها دختر جوان ایرانی که تحصیلات عالیه داشتند، بهفرمان رجوی، با نام مجاهدین خلق، در ستاد فرماندهی ارتش عراق، خود را قربانی رجوی و صدام کردند.
بیانات رهبر انقلاب در رابطه با جهاد و زندگی جهادی برای تهیه کتاب زندگی به سبک جهادی و سایر آثار نویسنده، کلیک کنید.
کتاب زندگی بهسبک جهادی، نوشتۀ محمد تاجیکرستمی، دربارۀ بیانات رهبر انقلاب در رابطه با جهاد و زندگی جهادی است که در شش فصل به بازشناسی مجموعه بیانات ایشان در حوزههایی نظیر خانواده، دانشگاه، حوزههای علمیه و... در سالهای پس از انقلاب تا سال 1393 پرداخته است. جهاد و فرهنگ جهادی همواره در طول تاریخ، موردتوجه ویژۀ پیشوایان ادیان الهی بوده است، زیرا «یک ملت وقتی معتقد به جهاد شد، در همۀ میدانها پیشرو است.» و «اگر از عوامل معنوی و آنچه خدای متعال وعدۀ آن را به مؤمنان و مجاهدان راه حق داده است هم صرفِنظر کنیم، برحسب قوانین عادی زندگی جوامع بشری، هر جامعهای عزتش، قدرتش، آبرو و حیثیتش، هویتش، بستگی دارد به مجاهدت و تلاش. با تنبلی و تنآسایی، هیچ ملتی نمیتواند مقام شایستهای را در میان ملتهای عالم یا در تاریخ پیدا کند. آنچه ملتها را، هم در تاریخ و هم در دوران خودشان، در میان ملتهای عالم سربلند میکند، مجاهدت است.» زمانی فرد و یک ملت میتواند مجاهدت را بهمعنای حقیقی و واقعی خود انجام دهد،که شناخت درست و کاملی از مفهوم جهاد و شرایط تحقق و موانع تحقق جهاد را طبق مبانی الهی داشته باشد؛ زیرا «جهادی عمل کردن، مفهوم خاصی دارد. هرجور کاری، جهادی نیست.»
گزیدۀ متن کتاب زندگی به سبک جهادی
آنجایی که فرهنگ جهادی نیست و فرهنگ مادی حاکم است، هر انسانی بهتنهایی خودش محور همۀ حوادث عالم است. سود را برای خود میخواهد و ضرر را از خود دفع میکند. اصل برای او این است؛ لذا تعارضها و بیاخلاقیها و بیصداقتیها و دشمنیها پیش میآید. آنجایی که حرکت و روح جهادی وجود دارد، انسان در ایمان و آرمان و خدمت به دیگران حل میشود و خود را فراموش میکند. این روحیه را باید در جامعه تقویت کرد.
مجموعه بیانات مقام معظم رهبری دربارهی تشکل و کار تشکیلاتی کتاب «کار باید تشکیلاتی باشد» مجموعه بیانات رهبر معظم انقلاب «سید علی خامنهای» است که از سوی انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. زندگی اجتماعی از ابتدا خلقت تا امروز سبب ایجاد انواع تشکیلات، نظامها و سازمانهای گوناگون شده است که حول محور یک یا مجموعهای از هدفها قدم برداشتهاند. کار تشکیلاتی و گروهی برای یک جامعه امری ضروری است که میتواند برنامههای راهبردی را عملی کند. در کار تشکیلاتی افراد نباید تکروی کنند زیرا فردگرایی و کمتوانی در کارهای اجتماعی و گروهی میتواند سبب سقوط یک گروه و اجتماع شود. در یک گروه همهی افراد باید نقش خود را بشناسند و برای تقویت تشکیلات خود تلاش کنند. در کتاب «کاربایدتشکیلاتی باشد» تشکیلات بهعنوان نظام، تقسیم وظایف، ارتباط و اتصال و زنجیرهیی کارکردن معرفی شده است به همین دلیل به کار بردن آن در جامعه امری ضروری و کارآمد است. به کمک تشکیلات میتوان کارها را به وظایف کوچکتر تقسیم کرد و با مدیریت آنها را پیش برد زیرا کار گروهی و جمعی، تعاون و همکاری با یکدیگر و همت بلند است. باید کودکان و نوجوانان از سن کم دربارهی کارگروهی آموزش ببینند تا در آینده در سطح جامعه بتوانند نقش مفیدی در فضای کاری و اجتماعی خود ایفا کنند. در کار تشکیلاتی افراد باید خود را عضوی از آن جمع و تشکیلات بدانند و برای تحقق اهداف آن سازمان تلاش کنند. رهبر معظم انقلاب «سید علی خامنهای» در این اثر جامع و کامل نظر اسلام دربارهی تشکیلات و اجتماع را نیز بیان کرده است. اسلام دینی است که همهچیز را جمعی میداند و افراد را به نماز جماعت، حج و ... دعوت میکند تا مردم از روح جمعی غافل نشوند. «سید علی خامنهای» در دیدار با امامجمعه، علما و روحانیون کرمان در سال 1370 دربارهی اهمیت و ضرورت کار تشکیلاتی در جامعهی روحانیون گفته است: «هر تشکلی برای روحانیون، چیز خوبی است. روحانیون بایستی دورهم باشند، همفکری کنند، اشتباهات یکدیگر را رفع کنند، کارهای یکدیگر را کامل کنند. ما مجموعهیی هستیم که کارهای همسانی در رابطه با مردم داریم. ممکن است همه، ظرفیت لازم را بهقدر کافی نداشته باشیم، اما از تجربیات و از حرفهای یکدیگر استفاده کنیم. به نظر ما، این کار بسیار خوبی است؛ و این در تشکلهای روحانی انجام میگیرد.» بخشی از کتاب «کارباید تشکیلاتی باشد» برای تهیه کتاب «کار باید تشکیلاتی باشد» و کتابهای دیگر نویسنده، کلیک کنید.
من نقش فساد را در نابود کردن همهی دستاوردها، نقش بسیار خطرناکی میبینم. در هرجایی که نابسامانی وجود دارد، یکی از محتملهای بسیار بالا وجود فساد است. البته ممکن است درجایی بیتدبیری و سوء مدیریت باشد؛ اما یکی از محتملاتی که بههیچوجه قابلاغماض نیست، وجود فساد است. با فساد باید مبارزه شود. در داخل تشکیلات شهرداری با فساد مماشات نکنید: چه فسادی که مربوط به بیرون شهرداری است و میخواهد از ابزار شهرداری استفاده کند، چه فسادی که خداینکرده در درونهستهای از هستههای شهرداری رخنه کرده باشد و در آنجا بخواهد گسترش پیدا کند و فضا و محیط امنی برای خود درست کند. هرگونه مماشات با فساد و میدان دادن به آن، زیر پای خود شما را خالی و امکان ادامهی کار را برای شما دشوار خواهد کرد. نگذارید در هیچ جای شهرداری فساد رخنه کند. البته کار دشواری است. شهرداری جایی است که انسان در آن با پول، با مردم، با مراجعان و باکسانی که حاضرند برای بعضی از مقاصد خود ولخرجی کنند، مواجه میشود. اینطور جاها خیلی باید مراقب بود. اینجاست که تقوای الهی به درد میخورد. تقوا زره ای است که اگر انسان آن را پوشید، تیرهای زهرآگین فساد و گناه در او کارگر نخواهد شد و او را از پا نخواهد انداخت. تقوا حصن منبع انسان است. اینکه اینهمه ما را به تقوا توصیه کردهاند، به خاطر همین است. بسیاری از خطاها و انحرافاتی که مشاهده میکنید، ریشهی فکری ندارد؛ نه اینکه خیال کنید یک ایدئولوژی است که کسی را به این نحوه عمل کردن وادار میکند؛ نه، ریشهی بسیاری از اینها در نفسانیات خود انسان است. یکجا پای انسان میلغزد و جلوگیری نمیکند؛ این لغزش ادامه پیدا میکند و انسان درصدد توجیه برمیآید و برای خودش ایدئولوژی میسازد. انسان گاهی مبنای فکری درست میکند تا خطای خود را اصلاح کند. جلو خطاها و لغزشهای خود را از همهجا بگیریم و بهتر از همهجا، اول کار است و بهتر از اول کار، پیشگیری است. این، روح تقوا را در ما تقویت خواهد کرد. مبارزهی با فساد، دشمنتراش است. هرکس بخواهد با فساد مبارزه کند، یک صف طولانی دشمن جلویش به وجود میآید. این دشمنان چه کسانی هستند؟ فاسدها و لشکرهایشان: چون فاسدهای دانهدرشت، لشکرهایی هم دارند؛ اینها در مقابل میایستند و انواع کارشکنیها را میکنند. کارشکنی هم، همهاش این نیست که کسی چاقو بکشد و به کسی حمله کند. امروز از چاقو کشیدن خطرناکتر هم هست: تهمت میزنند، شایعه درست میکنند.
اهداف تربیت اسلامی از نگاه رهبر فرزانۀ انقلاب (به ضمیمۀ ضرورت، موضوع و مفهوم تربیت) برای تهیه کتاب «تربیت اسلامی 1» و سایر کتابهای نویسنده کلیک کنید.
این کتاب جلد اول از مجموعۀ «تربیت اسلامی» با عنوان «اهداف تربیت اسلامی از نگاه رهبر فرزانۀ انقلاب» است. آنچه دغدغهمندان عرصۀ تربیت را بهسوی مطالعه، دقت، فهم، تفکر و تحقیق در دیدگاههای رهبر فرزانۀ انقلاب دربارۀ تربیت میکشاند، نگاه جامع ایشان به مسائل است؛ تحلیلی موشکافانه از نیازهای جامعۀ اسلامی و حرکت آن بهسمت تمدن نوین اسلامی.
برای تهیه کتاب سربلند و سایر آثار نویسنده، کلیک کنید.
روایتی داستانی از کودکی تا شهادت شهید مدافع حرم، محسن حججی
کتاب سربلند، نوشتۀ محمدعلی جعفری، روایتی داستانی از زندگی شهید مدافع حرم، محسن حججی است. محسن اسفندماه سال 1392 بهاستخدام سپاه درآمد و با عنوان پاسدار، عازم سوریه برای مجاهدت و دفاع از حرمین شد. در سحرگاه 16مرداد1396، عناصر تکفیری-تروریستی داعش به مواضع جبهۀ مقاومت حمله کردند و درنهایت، محسن توسط عناصر تروریستی بهاسارت درآمد. دو روز بعد، این رزمندۀ دلاور را بهشهادت رساندند و این جنایت را رسانهای کردند. لازمبهذکر است این کتاب حاوی تصاویر، اسناد و دلنوشتههای محسن حججی است. ازجمله آثار نویسنده میتوان به آرام جان، عمار حلب، عروسی لاکچری و... اشاره کرد.
گزیدۀ کتاب کتاب راز سربلند
برگشتم به حاجسعید گفتم: «آخه من چطور این بدن ارباًاربا رو شناسایی کنم؟!» خیلی به هم ریختم. رفتم سمت آن داعشی. یک متر رفت عقب و اسلحهاش را کشید طرفم. سرش داد زدم: «شما مگه مسلمون نیستید؟» به کاور اشاره کردم که «مگر او مسلمان نبود؟ پس سرش کو؟ چرا این بلا را سرش آوردید؟» حاجسعید تندتند حرفهایم را ترجمه میکرد. آن داعشی خودش را تبرئه کرد که این کار ما نبوده و باید از کسانی که او را بردهاند بپرسید. فهمیدم میخواهد خودش را از این مخمصه نجات دهد. دوباره فریاد زدم که «کجای اسلام میگوید اسیرتان را اینطور شکنجه کنید؟» نمایندۀ داعش گفت: «تقصیر خودش بوده!» پرسیدم: «به چه جرمی؟» بریدهبریده جواب میداد و حاجسعید ترجمه میکرد: «ازبس حرصمون رو درآورد، نه اطلاعاتی به ما داد، نه اظهار پشیمونی کرد، نه التماس کرد! تقصیر خودش بود...»
خاطرات زندگی شهید مدافع حرم؛ محمد بلباسی برای تهیه کتاب «برای زین اب» و سایر آثار نویسنده کلیک کنید.
کتاب برای زین اب، نوشتۀ سمیه اسلامی و فاطمه قنبری، خاطرات زندگی شهید مدافع حرم، محمد بلباسی، از کودکی تا شهادت است. در منطقۀ خانطومان سوریه حین مبارزه با تروریستهای تکفیری داعش بههمراه دیگر همرزمانش به درجۀ رفیع شهادت نایل شد. در قسمتی از وصیتنامۀ شهید نسبت به فرزندان آمده که: «آخرت خود را به دنیای فانی نفروشید،کمک به مستمندان و محرومان را فراموش نکنید، در عرصههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی حضور فعال داشته باشید، گوشبهفرمان ولی فقیه زمان خود باشید، ادامهدهندۀ راه شهدا باشید.» این شهید بزرگ شدن سه فرزند خود را دید، اما فرزند چهارم، زینب، بعد از شهادتش دیده به جهان گشود.
گزیدۀ کتاب برای زین اب
بعضی شبها در حیاطِ روبهروی حرم مینشستیم و باهم درسهای کلاس اخلاق را مباحثه میکردیم. به من میگفت: «از امام چیزهای دنیایی نخواه! کم هم نخواه! بگو آقاجان، معرفت خودِت رو به من بده.» آنقدر دوستش داشتم که هرچه میگفت برایم حجت بود. چشمانم را بستم و همینها را تکرار کردم. یکدفعه یاد چیزی افتادم و گفتم: «راستی محمد! همه از اینجا برای خودشون کفن خریدن؛ ما هم بگیریم و بیاریم حرم برای طواف.» طفره رفت و گفت: «ای بابا! بالاخره وقتی مُردیم، یه کفن پیدا میشه ما رو بذارن توش.» اصرار کردم که این کار را بکنیم. غمی روی صورتش نشست. چشمانش را از من گرفت و به حرم دوخت. گفت: «دو تا کفن ببریم، پیش یه بیکفن؟»
روایت زندگی شهید مدافع حرم؛ مرتضی عبداللهی برای تهیه کتاب «هواتو دارم»و سایر کتابهای نویسنده کلیک کنید.
شهید مرتضی عبداللهی متولد 9اسفند1366 در تهران است که در تاریخ 23آبان1396 در سوریه به شهادت رسید. کتاب «هواتو دارم» به ماجرای زندگی این شهید مدافع حرم میپردازد؛ جوانی باهوش و شجاع که مزین به انواع و اقسام هنرهای رزمی بود تا اینکه عشق به شهادت او را به دفاع از حرم عمۀ سادات سوق میدهد.
بخشی از کتاب هواتو دارم
«بدنم خشک شده بود، بدون هیچ تحرکی. رنگ به چهره نداشتم. مرگ تمام وجودم را فراگرفته بود، همهٔ ۱۸ سال عمرم در کسری از ثانیه مرور شد و احساس کردم در آن لحظه بیاختیارترین موجود زمینم؛ خیلی حقیر، خیلی ناچیز! جوری که انگار از اول نبودهام و از اول هیچ اختیاری نداشتهام، حتی بهاندازهٔ یک دست تکاندادن، حتی بهاندازهٔ یک چشم برهمزدن! من مانده بودم و جسم بیجانم که حتی نمیدانستم اینهمه تاریکی تا کجا ادامه دارد. صدای اذان که از منارههای مسجد محل داخل خانه ریخت، چشمهایم باز شد. نور جای تاریکی را گرفت. همهٔ آن چیز که دیده بودم، خواب بود؛ ولی خیلی روشن. یک تصویر کاملاً گویا که میخواست من را زنده کند. صدای هقهق گریههایم اتاق را برداشته بود. اشک امانم نمیداد. مامان که با شنیدن صدای گریهٔ من هول کرده بود، با یک لیوان آب داخل اتاق آمد و گفت: «چی شده دخترم؟ خواب دیدهٔ؟ دلت درد میکنه؟» گریه حتی اجازه نمیداد حرف بزنم. با دست اشاره کردم که چیزی نیست. دور خودم میچرخیدم و نمیدانستم این خواب قرار است با من چه کند. شبیه تشنهای بودم که در برهوت بیابانی بیآبوعلف بهدنبال یک جرعه آرامش میگشت. حس شرمندگی از عمر گذشته یک لحظه رهایم نمیکرد. برای رسیدن به آرامش به وضو پناه بردم. سرودستی شستم و بیاختیار چادر نماز گُلگلی خودم را سر کردم. کمی بعد، ضربان قلبم آرامتر شده بود. دودستی چسبیده بودم به چادر. در آن بیقراری احساس میکردم نخ این چادر مایهٔ آرامش من شده. به خوابی که دیده بودم فکر میکردم. خوابی که تمام وجودم را شکست، زندگیام را به هم ریخت و من اراده کردم دوباره آن را بچینم؛ ولی با شکلوشمایلی متفاوت. نمیدانستم دقیقاً باید چهکار کنم. تنها چیزی که در آن شک نداشتم، این بود که باید تغییر کنم. همانطور که نشسته بودم، به مامان گفتم: «میخوام از همین امروز دیگه چادر سر کنم!» مامان گفت: «تو؟ چادر؟» گفتم: «آره مامان. دوست دارم یه مدت چادر سر کنم.» مامان جواب داد: «آفتاب نزده خوابنما شدهٔ انگار. حالا یه کم استراحت کن تا صبح خدا بزرگه. معلومه شب درستحسابی نخوابیدهٔ، ستاره.» اما تصمیمم را گرفته بودم. حالم خیلی منقلب بود و هرچه که ساعت میگذشت این خواب دست از سرم برنمیداشت. صبحانه را که خوردیم، یکراست رفتم سراغ کمد لباسها. دنبال چادرم میگشتم. میخواستم از همین اولین روز با چادر به کلاس زبان بروم. از قبل چادر داشتم. مامان به من یاد داده بود که باید هرکجا میرویم طبق شأن همان جا رفتار کنیم و لباس بپوشیم؛ برای همین، تأکید داشت وقتی مسجد میرویم یا ایام محرم داخل هیئت حتماً چادر سر کنیم.»
خاطرات ناگفته فروغ مُنهی، مادر شهیدان داوود، رسول و علیرضا خالقیپور گزیدۀ متن کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است برای تهیه درگاه این خانه بوسیدنی است و سایر آثار نویسنده، کلیک نمایید.
کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است، نوشتۀ زینب عرفانیان، روایت زندگی مادر جوانی است که روزهای جوانیاش به داغ جگرگوشههایش گذشت و خم به ابرو نیاورد. شیرزنی توصیفنشدنی که در صفحات این کتاب فقط گوشههایی از صبر زینبگونهاش به تصویر کشیده شده است. مادری نمونه که علاوه بر تقدیم سه فرزند خود، افتخار همسری جانباز دوران دفاع مقدس را دارد. اولین شهید این خانواده شهید داوود خالقیپور، متولد ۱۳۴۴ است که در سال ۱۳۶۲، طی عملیات خیبر در جزیرۀ مجنون به فیض شهادت رسید. دو شهید دیگر این خانواده نیز رسول و علیرضا متولد ۱۳۴۶ و ۱۳۵۰ بودند که بهطور همزمان در سال ۱۳۶۷ در منطقۀ شلمچه، عملیات پاسگاهزید در آغوش یکدیگر آسمانی شدند.
کنار تابوت زانو زدم. پوستش از شیمیایی مُلتهب بود و تن سفیدش پر از دانههای ریز قرمز، مثل وقتی که سرخک گرفت. به پوستش دست کشیدم. زخم ترکشهای زبر... چقدر حرف برای گفتن داشتم! به صورتش دست کشیدم. سرمای تنش در جانم خزید. چرا قدر پسرم را ندانستم؟ تا چشم بر هم زدم، از پیشمان رفت. من ماندم و حسرتی که دلم را میسوزاند. دستش را در دستم گرفتم. موهایش را نوازش کردم. صورتم را نزدیکش میبردم و عقب میآوردم. حرف میزدم و گریه میکردم. ساکت میشدم و نگاهش میکردم. میبوییدم و میبوسیدمش. همة تنش را لمس کردم. ذرهذرۀ داوود را به خاطر میسپردم.
کتاب پلاسما داستان زندگی زنی به نام شیما است که در برهه های مختلف زندگی تلاش میکند جایگاه خود را در زندگی پیدا کرده و برای تحقق آن مبارزه کند. او متولد سال 70 است. سالهایی که سیاست جمعیت در کشور تغییر کرده و شعار فرزند کمتر، زندگی بهتر، در بسیاری از خانواده ها نهادینه شده بود. سالهایی که نسلی با نگرشهایی متفاوت به ایران تقدیم کرد. رمان با تردید در افشای یک راز در سال 1410 شروع میشود که به سالهای گذشته زندگی شیما اشاره دارد. گزیده ای از کتاب پلاسما - "خاله، فالت بگیرم؟ فال حافظه ها... این تن بمیره راست راسته." خاطرات در ذهنش چرخ خورد؛ حافظ... شبهای یلدا... دانه های سرخ انار... مادربزرگ که آرزو داشت روزی برسد ملیکا با خواهرها و برادرهایش پای سفره بنشینند و حافظ بخوانند. آرزوی محال... نمیفهمید پسر بچه به چه لهجه ای حرف میزند. اما صورت آفتاب خورده و موهای آشفته و آن لباس نازک و کهنه اش توی سرما، باعث شد تن به قضا بدهد. پسر بچه، مرغ عشق فیروزه ای رنگی را بالا آورد و به سمت جعبه برد. مرغ عشق، از روی انگشت پسرک، روی لبه جعبه پرید. بعد سر پایین برد و یکی از کاغذهای تا خورده را با منقار کوچکش بیرون کشید. پسرک کاغذ را جلو آورد. همان وقت بود که ملیکا داشت توی کیف پول پوست ماری اش به دنبال پول های چنج شده میگشت. عاقبت هم یک تراول درشت تا نخورده، بیرون کشید و به دست پسرک داد. برق چشمهای پسرک، حتی زیر نور بی رمق دم غروب، دیدنی بود. پسرک تراول را بوسید و شروع کرد به قر دادن. دندان های سفیدش توی صورت سیاه و چرک گرفته اش خیلی به چشم میآمد. بی اختیار یاد سجاد افتاد: - خودم قول میدم داداشت باشم ملیکا." لبخند تلخی زد. سجاد... توی این سالها کجا بود تا تنهایی هایش را ببیند. جهت تهیه کتاب «پلاسما» و سایر آثار نویسنده، کلیک کنید.
روایتی داستانی از زندگی حضرت فاطمۀ زهرا(س) برای تهیه کتاب مادر آفتاب و سایر آثار نویسنده، کلیک کنید.
کتاب مادر آفتاب، نوشتۀ مهرالسادات معرکنژاد، روایتی داستانی از زندگی حضرت زهرا(س) است. زندگی حضرت زهرا(س)، این بانوی باعظمت اسلام، که شهادت مظلومانۀ او سرآغاز دیگر مصائب تاریخ شیعه بوده و هست و تا همیشۀ تاریخ در خاطرۀ همگان باقی خواهد ماند، زوایای پیدا و پنهان دیگری دارد که پرداختن به آنها و به تصویر کشیدنشان در بیش از هزاران کتاب بگنجد، اما به آن کمتر پرداخته شده است. زندگی نورانی و پربرکتی که میتواند داستانها و رمانهای زیادی از آن الگو بگیرد و به رشتۀ تحریر درآید. این اثر جلد دوم از مجموعۀ 14جلدی «چهارده خورشید و یک آفتاب» است. روایتی مستند؛ که با قلمی نو و شیوا، اما داستانگونه که از یکصد داستانک تشکیل شده و از ولادت تا شهادت را به تصویر میکشد.
گزیدۀ متن کتاب مادر آفتاب
از اهالی مدینه بود. در زد، وارد شد. سلامش کرد. از دلیل آمدنش پرسید. گفت: «آمدهام از شما خیر و برکت بگیرم.» فاطمه(س) گفت: «هرکس سه روز بر پدرم یا بر من سلام کند، خدا بهشت را بر او واجب میکند.» پرسید: «تا وقتی زنده هستید؟» فاطمه(سلام الله علیها) جواب داد: «هم در حیات، هم در ممات.»
رمانی تاریخی-مذهبی از صدر اسلام با محوریت بَردگی درآفریقا تا کنیزی و همسایگی با اهلبیت(ع) بخشی از کتاب ناتا برای تهیه کتاب «ناتا» و کتابهای دیگر نویسنده، کلیک کنید.
در مواقع قحطی، نیازمندانی که از فشار گرانی و کمیابی نیازهای زندگی به ستوه میآمدند و حیات خود را در معرض نابودی میدیدند، به ناچار فرزندان خود را میفروختند. کسانیکه این کودکان را با قیمت ارزان میخریدند، آنها را به بردگی میگرفتند. پدران بیشتر از مادران حق فروش فرزندان خود را داشتند و از میان کودکان هم دختران و یتیمان بیشتر فروخته میشدند. در هنگام ظهور اسلام نظام بردهداری در بسیاری از کشورهای جهان و از جمله در شبه جزیره عربستان وجود داشت. داد و ستد بردگان یکی از سرمایههای مهم تجارت داخلی و خارجی کشورها بهشمار میرفت.اگر اسلام به یکباره این نظام را لغو میکرد، بسیاری از افراد جامعه بخش عظیمی از سرمایه و دارایی خود را از دست میدادند و این اقدام دستکم دو پیامد فاسد داشت: یکی اینکه جامعه اسلامی از لحاظ اقتصادی دچار بحران شدیدی میشد و دیگر اینکه رغبت مردم به پذیرش دین جدید به میزان چشمگیری کاهش پیدا میکرد زیرا روی آوردن به آئین نو، مستلزم دست برداشتن از بخش بزرگی از ثروت شخصی بود که هر کسی توان تحمل آن را نداشت. این مقدمهای بود برای رمان «ناتا». رمان «ناتا» که به قلم زهرا باقری به رشته تحریر درآمده، داستان زندگی دختری است که از دوران کودکی طعم تلخ بردگی و سپس کنیزی را تجربه میکند. زندگی برده گونه ناتا از قبل از ظهور اسلام آغاز و تا شهادت حضرت زهرا(س) ادامه دارد. در واقع باقری با سوژهای جذاب به بیان احوالات زنان قبل و بعد از اسلام میپردازد. از حقوق فردی و اجتماعی آنها گرفته تا جایگاه آنها در خانواده و جامعه. نخستین و بزرگترین مزیت این اثر، سوژه بکر آن است، که در قامت رمان کمتر کسی به سراغ آن رفته است. رمان روان و منسجم باقری با کشمکشهای اولیه خوبی آغاز میشود. بهطوری که داستان در صفحات ابتدایی آبستن حوادث متعددی است. او به خواننده این فرصت را میدهد تا در دالانهای تاریخ اسلام قدم بزند. آدوک، عموی پدر ناتا و مهمترین شخصیت قبیله گفته بود: «ناتا همنشین بزرگان میشود و ستارهای دنبالهدار را خواهد دید که او را به سعادت میرساند». این جمله تنها کورسوی امید ناتا در روزهای سخت و نامعلوم بردگی است. داستان با دو زاویه دید متفاوت روایت میشود. نویسنده گاهی دوربین را به ناتا میدهد و گاهی به خوله، دختر صاحبخانه. خواننده بهراحتی میتواند با این دو زاویه دید، اطلاعات خوبی را در زمینه زندگی کنیزان و غلامان در ۱۴۰۰سال پیش بهدست آورد. نویسنده با خلق لحنهای متفاوت، این امکان را به مخاطب میدهد تا از طریق لحن، به ویژگی شخصیتها پی ببرد. زبان داستان زبانی است که گزارهها و تجربیات زنانه نویسنده را بازتاب میدهد و در نهایت سبب میشود که ما شاهد یک رمان کاملاً زنانه باشیم. نثر ساده و البته نزدیک و مرتبط با آن دوران، رمان را خوشخوان کرده است. مضاف بر این، نویسنده از نقشه راه داستانش کاملاً آگاه است. بههمین خاطر شخصیتهای حاضر در داستان، کارکرد و سرنوشت مشخصی دارند. در این میان نویسنده حوادث مهم تاریخ اسلام را هم وارد داستان میکند. دعوت مخفیانه مردان مدینه به اسلام توسط پیامبر، جنگهای مختلف، تأثیر آیات قرآن بر زندگی و منش مردم، هجرت پبامبر به مدینه، واقعه غدیر خم، وفات پیامبر و شهادت حضرت زهرا از مهمترین آنهاست. همچنین ما در رمان، تغییر نحوه برخورد جامعهی مردان با زنان، بهویژه غلامان و کنیزان را با ظهور اسلام مشاهده میکنیم. بهعبارتی رفتار شخص پیامبر و نزول آیات مرتبط با آئین بردهداری سبب شد تا مردم از عقاید جاهلانه خود دست بکشند. در پایان باید گفت، زهرا باقری توانسته با تلفیق مستندات تاریخی و عنصر خیال، تصویری رئالیستی از شهر و فضای مدینه ارائه دهد و بهدور از هرگونه بیرونزدگی از اسلوب داستان، پیام خود را به مخاطب برساند.
وقتی کسی به ما نزدیک میشد، ابوعمر اشاره میکرد راست بایستیم و خودمان را بی هیچ مقاومتی، به دست خریدار بسپاریم. یکی دو تا مشتری که به سراغم آمد، فهمیدم وقتی خریداری نزدیکمان میشود، باید چرخی بزنیم، بعد دهانمان را باز کنیم تا دندانهایمان را ببینند. دندان خراب، دردسرساز بود. یکی دو بار هم مینشستیم و بلند میشدیم تا خیالشان راحت باشد که پاهایمان سالم است. مراحل فروش برای مردان سختتر بود. علاوه بر کارهای معمول، ابوعمر تختهسنگی بزرگ را آماده کرده بود؛ وقتی خریداری برای مردان پیدا میشد، ابوعمر به آنها اشاره میکرد که سنگ را بلند کنند و چند قدم راه بروند. دلم برایشان میسوخت؛ زبری تختهسنگ، سینههاشان را خراش میداد و خون جاری میشد. در همان ساعات اول حضور در بازار، آن دو خواهر و چهار مرد، بهفروش رسیدند. حتی فرصت نشد همدیگر را درآغوش بگیریم؛ با نگاه و اشک چشم، از هم خداحافظی کردیم. ابوعمرکه از فروش روز اول خشنود بود، به چادرش رفت و دوباره، به ما اجازه داد روی زمین بنشینیم. اینبار، اشعث نگهبان ما بود. میان بازار، سکویی بلند بود که گویا مرکز آن بهحساب میآمد. گاهی محل دادخواهی بین دو نفر، یا دو خانواده وگاه، مجلس شعر، رقص یا آواز بود. ساعتی پیش از ظهر، شاعران روی سکو رفتند. با صدای غرّایی شعر میخواندند. حواس همهٔ بازار به شاعران بود. ابوعمر و پسرانش هم روی تختهسنگ رفتند تا بتوانند آنها را ببینند. نمیفهمیدم چه میخوانند؛ گاهی صدای هلهلهٔ جمعیت بلند میشد و شاعر، با افتخار لبخند میزد. حتی یک زن هم روی سکو رفت و با صدایی رسا، چنان شعر میخواند که همهٔ مردان حیرت کرده بودند. دوست داشتم بدانم چه میگویند. حتی در خیال هم نمیتوانستم تصور کنم این زبان را یاد بگیرم. در طول این مدت، فقط سلام، بیا، برو، بخواب و ساکت باش را فهمیده بودم. زبانی سخت به نظر میآمد. حس میکردم موقع ادای بعضی کلمات، حلق ابوعمر زخم میشود. مدام او و پسرانش را میپاییدم. وقتی حواسشان نبود، دور و برم را خوب نگاه میکردم. کاش به جای آن دو خواهر، من را خریده بودند. از وقتی خریدارشان آنها را خرید، به چادری که دقیقاً روبهروی من بود رفتند. چند پیرزن داخل چادر بودند؛ میدیدم که سینی غذا و نوشیدنی به آنجا میبرند.
تاملی در یادداشتهای و خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی با نگاهی نقادانه برای تهیه کتاب «آقای هاشمی» و سایر کتابهای نویسنده کلیک کنید.
در میان سیاستمداران ایرانی، زیاد نیستند کسانی که نسبت به نگارش مستمر خاطرات روزانۀ خود، اقدام کرده باشند. آقای هاشمی یکی از همین افراد است که از سال1360 شروع به نگارش خاطرات خود در قالب یادداشتهای روزانه کرد و آن را تا آخرین روز حیات خود ادامه داد. شکی نیست که یادداشتهای ایشان از جذابیت زیادی برای اهالی تاریخ و سیاست برخوردار است و البته ممکن است همین جذابیت موجب عدم دقت کافی در محتوای این یادداشتها شود! کتاب «آقای هاشمی» تاملی در یادداشتهای و خاطرات ایشان است که با نگاهی نقادانه به آن پرداخته است.
برشی از کتاب آقای هاشمی
در این شک نکنید که در دوران بعد از انقلاب نیز آقای هاشمی رفسنجانی منشا خدمات بسیار بزرگی به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران بوده است و ان شالله اجر این خدمات را از خداوند متعال دریافت خواهد کرد.اما باید توجه داشت دوران قبل از انقلاب و بعد از انقلاب با یکدیگر متفاوت اند و هر کدام شرایط خاص خود را دارند.در طول نزدیک به 40 سال بعد از انقلاب که آقای هاشمی در قید حیات و فعالیت بوده اند دوران های مختلفی را با انبوهی از مسائل و ماجراها پشت سر گذاشته ایم و از نظر من نمی توانیم آن گونه که در مورد قبل از انقلاب یک نظر کلی درباره آقای هاشمی مطرح کرده ایم در این دوران نیز به همان صورت عمل کنیم.در واقع عملکرد آقای هاشمی را باید در این مسیر 40 ساله بررسی کنیم و در هر دوره ای با توجه به دیدگاه و عملکردشان در آن دوره راجع به ایشان صحبت کنیم.بنابراین ما با یک آقای هاشمی در دوران بعد از انقلاب مواجه نیستیم
معرفی کتاب کتاب تاریخ مستطاب آمریکا، نوشتۀ محمدصادق کوشکی، دربارۀ نقد سیاستهای کشوری استعمارگر چون آمریکا، بهزبان طنز و در قالب کاریکاتور است. نویسنده در این کتاب در سه فصل به موضوعاتی چون تأسیس آمریکا و فضای داخلی آن، سیاستهای آمریکا در عرصۀ بینالمللی، و سیاستهای آمریکا در قبال ایران، با زبانی طنز به روایت تاریخ آمریکا میپردازد و در کنار آن در هر بخش از کتاب، کاریکاتورهای کشیدهشده توسط مازیار بیژنی نیز استفاده شده است. گزیدۀ متن تاریخ ایالات متحدۀ آمریکا خیلی جدی است. آنقدر جدی که حتی بخشها و قسمتهای شوخی آن هم جدی است! (تعجب نکنید. آنهایی که تاریخ را میشناسند، میدانند قسمتهایی از تاریخِ هر جایی شوخی است. یعنی همهجای یک تاریخ نمیتواند جدی باشد. مثلاً ساختن مناره با کلۀ مردم کرمان توسط آقامحمدخان قاجار بهنظر شما شوخی نیست؟) و طبیعی است شوخی کردن با این تاریخ بسیار جدی کار سادهای نیست. آمریکاییها برخلاف ظاهرشان، بیش از حدِ مجاز جدیاند! هدف کتاب آموزش تاریخ نیست، بلکه روایت آن است. به همین دلیل، هرچه در این کتاب میخوانید «مستند» است. یعنی منابع و اسنادش موجود است. هیچ مطلبی بدون سند نیامده؛ اما راست و دروغش گردن ما نیست. گردن نویسندگان محترم مطالبی است که نشانی آنها در انتهای هر مطلب آمده. آنهایی که حالوحوصلۀ تحقیق دارند به منابع مراجعه کنند و آنهایی که بیحالوحوصلهاند به ما اعتماد کنند! جهت تهیه کتاب تاریخ مستطاب و دیگر آثار نویسنده کلیک کنید
برشهایی از خاطرات و اسناد مبارزات حضرت آیتالله مصباح یزدی برای تهیه کتاب ذوالشهادتین و سایر آثار نویسنده، کلیک نمایید.
کتاب ذوالشهادتین، نوشتۀ محمدحسن روزیطلب، برشهایی از خاطرات و اسناد مبارزات حضرت آیتالله مصباح یزدی است. این کتاب به مقطعی از زندگی و خاطرات استاد از تولد تا سال 1368 پرداخته است. فتحبابی مینماید در حوزۀ تاریخنگاری انقلاب و شخصیتهایی که جزو عناصر مهم انقلاب بودهاند. آیتالله مصباح یزدی، مجتهد، استاد فلسفۀ اسلامی، مفسر، بنیانگذار و مدیر مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امامخمینی و رئیس شورای عالی مجمع جهانی اهلبیت(علیهمالسلام) است.
گزیدۀ کتاب ذوالشهادتین امام
تابستان سال 1392 دغدغهای قدیمی من را به ساختمان مؤسسۀ امامخمینی(ره) در بلوار امین شهر مقدس قم کشاند تا روایتگر زندگی پرفرازونشیب رئیس این مؤسسه باشم. پس از مذاکراتی کوتاه، حجمی از گفتگوهای آیتالله مصباح یزدی با آقای قطبی، رئیس دفتر وقت ایشان که در سالهای 1369-1370 انجام شده بود، در اختیار اینجانب قرار گرفت. همچنین دو گفتگو از آیتالله مصباح یزدی در نشریۀ وزین یادآور بهاهتمام جناب آقای محمدرضا گایینی منتشر شده بود که بهخصوص گفتگوی مربوط به گروه فرقان بسیار کارآمد بود. چند گفتگوی پراکنده در توصیف شرححال استاد نیز در مجلات دیگر منتشر شده بود که بخشهایی از آن در متن کتاب قرار گرفته است.
گزیدۀ متن چهکار باید میکردم، اصلاً چهکار میتوانستم بکنم؟ مصطفی داشت میرفت: تنهای تنها. اما من نمیخواستم بروم. اصلاً من اهل رفتن نبودم. نه میخواستم خودم بروم نه مصطفی. تازه او را کشف کرده بودم. برنامهها داشتم برای فرداهای دوستیمان. حالا او داشت میرفت. او داشت میشد رفیق نیمهراه. من که ماندم! من که اصلاً اهل رفتن نبودم. ماندن مصطفی برای من خیلی مهم و باارزشتر بود تا رفتنش. حالا باید او را چطوری از رفتن منصرف میکردم؟ بدون شک خودش بود. مگر نهاینکه من نخواستم بروم و نرفتم؟! پس اگر او هم از ته دل به خدا التماس میکرد که نرود، حتماً میتوانست دل خدا را به دست بیاورد. پس باید کاری میکردم که نگاه و خواست مصطفی عوض شود. باید با خواست و تمایل او، نظر خدا را هم برمیگرداندم!خاطراتی از شهید مصطفی کاظمزاده به نقل از همرزم وبرادر قسمخوردهاش
شهید مصطفی کاظمزاده در 9شهریورماه1344 در محلۀ شاهپور متولد شد. ماجرای بین حمید و مصطفی از همین برادریهاست که دو نوجوان کمسنوسال باهم راهی جبهه میشوند و درنهایت نیز شهادت مصطفی او را از حمید، که برادر واقعیاش شده بود، جدا میکند. نویسندۀ این اثر خود راوی و همرزم و همراه شهید است، از زمان اولین برخورد، حضور در چادر وحدت برای مقابله با گروههای منافقین و معترضین جمهوری اسلامی، گرفتن رضایت خانواده و حضور در جبهه جنگ، اعزام به منطقۀ سومار و شهادت مصطفی... شرح این رفاقت آنقدر شیرین است که وقتی به لحظۀ جدایی آن دو میرسد، حمید میگوید: «دیدم که جانم میرود.»
داستانی کودکانه دربارۀ جنگلبانی شهید
کتاب ردّپای پدر، نوشتۀ منور ولینژاد و سمیه اسلامی، داستانی کودکانه است، برگرفته از حقایقی که این سالها در دنیای حقیقی مشابه آن را بسیار مشاهده میکنیم. داستان این کتاب مصور رنگی و زیبا دربارۀ پدر یاسر و سعید است. جنگلبانی که یک سال قبل در مواجهه و درگیری با قاچاقچیان چوب، شهید شده است و حالا یاسر و سعید میکوشند که در غیاب پدرشان، هم درس بخوانند و هم کارهای مزرعۀ پدری را انجام دهند تا آب توی دل مادر تکان نخورد. سعید، نمادی از بزرگمردان کوچک ایران عزیزمان است که با کنجکاویهایش، غیرت و وطنپرستی را برای آنان که فراموشش کردهاند، مرور میکند.
گزیدۀ متن کتاب ردّپای پدر
نور خورشید از پنجرۀ چوبی اتاق به صورت سعید خورد. چشمهایش را باز کرد و خمیازهای کشید. مثل هر روز، قبل از صبحانه سَری به برهاش زد، کنارش نشست و حسابی قربانصدقهاش رفت. بعد سبد را برداشت تا تخممرغها را جمعکند. وارد لانۀ مرغها که شد، شروع کرد به دنبال کردن آنها. آنقدر شیطنت کرد که سروصدای حیوانات زبانبسته بلند شد. برادرش یاسر از داخل اتاق، بلند گفت: «سعید، بدو بیا صبحونهت رو بخور. دیر شده. رفتی تخممرغ جمع کنی یا صدای مرغا رو دربیاری؟» سعید همینطور که با سبد پر از تخممر غ از لانۀ مرغها بیرون میآمد، گفت: «نمیدونم چرا این مرغا نمیذارن تخمهاشون رو جمع کنم. فکر کنم خسیس شدن!» سبد را لب حوض گذاشت، وارد اتاق شد و کنار سفره نشست.
برای تهیه کتاب ردّپای پدر و سایر آثار نویسنده، کلیک کنید.
قصه های واقعی از مردان واقعی (شماره ششم)؛ بر اساس خاطراتی از شهید «ابراهیم هادی» برای تهیه کتاب «برندهی واقعی» و کتابهای دیگر نویسنده، کلیک کنید.
«قصه های واقعی از مردان واقعی» محموعه ای داستانی از زندگی و خاطرات شهداست که با سبک و سیاق کودکانه و در قالبی نو به رشته ی تحریر درآمده است. مجموعه ی پیش رو حاصل تلاش های فراوان کارشناسان آموزشی، برورشی، دینی و هنری بر اساس توصیه های رهبر انقلاب است. در این داستان ها به دنبال آنیم که کودکانمان با ساخت قهرمانانی جدید در بستر رویدادهای مخلف، سعی در الگوبرداری هر چه بهتر از فرهنک و سبک زندگی ایرانی- اسلامی کنند. بخش های پایانی و تکمیلی این کتاب عبارت است از: فیلسوفانه: گشتمانی دوسویه برای قدم گذاشتن کودک در عرصه ی تفکرو خردورزی؛ هوشمندانه: توصیه های علمی برای ورود والدین به عرصه ی فعالیت عملی در حوزه های مربوطه؛ حدیث اشارہ : بیاں کلام معصومین (ع) با ترجمه ی قابل فهم برای گروه سنی موردنظر.